نوشته اصلی توسط
سادیا
سلام وقت یخیر دختر۲۳ساله ای هستم که یک پسر دوساا ازخودم کوچکترب قصد دوستی واردزندگیم شد بعدمدتی علاقمندشدوگقت یسال دیگ بخواستگاریم میاد.سربازی نرفته ودرسش هم یسال دیگ مونده چندباری سعی کردم ازهم جداشیم امانشد ینی نزاشت یکباربرای باراخرک رفتم ببینمش بزور بهم تعرض کرد و رابطه انال داشت وبعدش دیگ بیشترازش متنفرشدم.گفت باید باهام بمونی چون دوست دارم.مدتی گذشت بارگفتم بایدجداشیم گفت فیلمت گرفتم وواقعا گرفته بودومن تهدیدکردبافیلم ک اگربرم ازدواج کنم ابروممیبره من مجبورشدم بازباهاش بمونم.من دلم نمیخواد دوسال منتظرش باشم تا ذره ذره خودش جمع کنه من دوسال بزرگترم وموقتیتای بهتری دارم اما گیرکردم تواین رابطع هروقت حرف رفتن میزنم میگ یاداری خیانت میکنی یاکسی اومده خواستگاریت اولش میگ برو باشه بعدمیگ میام انتقام میگیرم ب روز سیاع مینشونمت چیکارکنم خستم😔ب هیچکس نمیتونک بگم مادرش کارمنددادگاه خواستم بش بگم نتونستم ب خانوادمم ابدا نمیشه بگم. کمک کنید بم